دنیای ما

نگاهی دوباره به پیرامون

دنیای ما

نگاهی دوباره به پیرامون

هزار جهد بکردم که یار من باشی

هزار جهد بکردم که یار من باشی

مرادبخش دل بی قرار من باشی


چراغ دیده شب زنده دار من گردی

انیس خاطر امیدوار من باشی


چو خسروان ملاحت به بندگان نازند،

تو در میانه خداوندگار من باشی


از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او

اگر کنم گله ای غمگسار من باشی


در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند

گرت ز دست برآید نگار من باشی


شبی به کلبه احزان عاشقان آیی

دمی انیس دل سوگوار من باشی


شود غزاله خورشید صید لاغر من

گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی


سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من

اگر ادا نکنی قرض دار من باشی


من این مراد ببینم به خود که نیم شبی

به جای اشک روان، در کنار من باشی


من ار چه حافظ شهرم جوی نمی ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی  

بـه جان تا شوق جانان است ما را

بـه جان تا شوق جانان است ما را   
چه آتـش ها که بـر جـان است ما را


بـلای سختـی و بـرگشتـه بـختـی   

از آن بـرگـشـتـه مژگـان اسـت مـا را


از آن آلــوده دامــانـیـم در عــشــق   

کـه خـون دل بـه دامـان اسـت مـا را


حـدیث زلـف جـانان در میان اسـت   

سـخـن زان رو پـریشـان اسـت ما را


چـنـان از درد خـوبـان زار گـشـتـیـم   

کــه بــیـزاری ز درمــان اســت مـا را


ز مــا ای نــاصــح فــرزانــه بـــگــذر   

کـه بـا پـیـمـانـه پـیمـان اسـت مـا را


ز بــس خـو بــا خـیـال او گـرفـتـیـم   

وصـال و هجـر یکـسـان اسـت مـا را


سـر کـوی نـگـاری جـان سـپـردیـم   

کـه خـاکـش آب حـیوان اسـت مـا را


شـبـی بـی روی آن مـه روز کـردن   

بــرون از حــد امـکــان اســت مــا را


گــریـبــان تــو تــا از دســت دادیـم   

اجـل دسـت و گـریـبـان اسـت مـا را


به غیر از مشکل عشقش فروغی   

چه مشکل ها که آسان است ما را

خیال دلکش پرواز

خیال دلکش پرواز در طراوت ابر

به خواب می ماند.

پرنده در قفس خویش

خواب می بیند.

پرنده در قفس خویش

به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد .

پرنده می داند

که باد بی نفس است

و باغ تصویری است .

پرنده در قفس خویش

خواب می بیند .


پنجره

چشمانم را دوست دارم چون برای تو گریه می کند

چشمانم را دوست دارم چون برای تو گریه می کند                    
زبانم را دوست دارم چون از لحظه های با تو بودن می گوید.

اشک را دوست دارم چون فقط برای تو می ریزد
یادها را دوست دارم چون فقط با خاطرات تو زنده اند

قلم را دوست دارم چون فقط از تو می نویسد
دنیا را دوست دارم چون فقط در کنار تو رویایی می شوند

گل را دوست دارم چون همیشه بوی تو را دارد
وقا را دوست دارم چون همیشه از وفا داری تو می گوید

آرزو را دوست دارم چون آرزوی رسیدن به تو را دارد

عاشقی را دوست دارم چون عاشقانه دوستت دارم


دنیای مجازی

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

  رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن 

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
    
تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
 

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم 

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو  به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنو  به عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم 

معادله عشق...

معادله عشق...


 

 

بوسه ای می خواهم ؛ گناهش را نه...!

 

 آغوشی می خواهم ؛ عادت کردن به گرمایش را نه..

 

نگاهی می خواهم ؛ چشم چرانیش را نه...

 

احساسی می خواهم شهوتش را نه...

 

جسمی می خواهم هوسش را نه ...

 

مگر می شود..؟؟

 

 مگر می شود

 

بدون آنها سیمای عشق را رنگامیزی و زیبا کرد

 

چرا سیمای عشق در انتهای معادله عریان می شود و ناقص..؟



نقل از مطالب یلدا محدی

باز هوای سحرم آرزوست

باز هوای سحرم آرزوست

خلوت ومژگان ترم آرزوست

شکوه ی غربت نبرم این زمان

دست تو و روی تو ام آرزوست

ادامه مطلب ...